حوضخانه
حوضخانه

حوضخانه

داستان کابوس‌های نعنا

 

               منبع عکس

 

داستان کابوس‌های نعنا از آن‌جا شروع شد که...   

راستش را بخواهید نعنا اصلا به خاطر نمی‌آورَد که داستان کابوس‌هایش دقیقا از کجا شروع شد. و درعوض تا دلتان بخواهد می‌داند که چه‌جور جانوران و خرابه‌ها و بیغوله‌هایی را در کابوس‌هایش دیده است. و از چه خطرات و ماجراهایی با جملهء «دیگر بس کن و بیدار شو؛ داری کابوس می‌بینی!» جان سالم به‌در برده است.  

  

معمولا غول‌ها و دیوها شخصیت‌های اصلی کابوس‌هایش هستند. و اگر تصور کرده‌اید که دیو و غول هر دو یکی هستند سخت در اشتباهید. آن‌طور که از خود نعنا شنیده‌ام غول‌ها موجودات باهیبتی هستند که اندام درشتِ احمقانه‌ای دارند. مو و ریش بلندشان به سرخی آتش است. و قربانی‌های بی‌نوایشان را به صف می‌کنند و به نوبت و دانه‌دانه، بالا می‌اندازند. اگر کمی بخواهم دقیق‌تر بگویم یک چیزی شبیه انسان‌های اولیه با آن ریش و موی بلند و بالاتنه‌ قوز‌ کرده‌شان. البته در سایزی تقریبا این‌قدری؛ (الان در فضای خالی بین دو دستم یک فیل جا می‌شود!) 

 

اما دیوها کمی متمدن‌ترند. با اینکه توی کابوس از ترس زبانت لال شده و ریشهء موهای بدنت مثل دومینو به دنبال هم تغییر جهت می دهند، اما متوجه می‌شوی که بدن ورزیده‌ای دارد. بازوهای برجسته و عضلات چندقلوی شکم و ماهیچه‌های برآمدهء پاهایش، گواه این حرف است. و بیننده را وادار می‌کند که بگوید: «بابا! بادی بیلدینگ!» از دیگر مشخصاتش این است که کلهء بی‌مو و گوش‌های نوک تیز دارد. و  چون متمدن و امروزی است حلقهء بزرگی در نرمه یکی از گوشهایش، تاب‌می‌خورد. دیگر نمی‌گویم کدام گوش‌اش. چون بعدش باید بگویم: «خدا مرگ‌ام دهاد.»  

 

از دیگر جانورانی که نعنا در کابوس‌هایش می‌بیند می‌شود ماده‌شیر‌های فضول، میمون‌های دُم‌دراز و موذی، سوسک‌های غول پیکر، مارمولک‌های زبان سرخ و گاهی حتی جانوران ترکیبی وحشتناک‌تر از این‌ها هم را مثال زد. اما از این‌ها بدتر، فضاهای ترسناک کابوس‌های نعنا هستند. خود نعنا هم دقیقا نمی‌داند چطور باید این فضاها را توضیح دهد. اما یکبار گفت که کوچه‌ء باریکی را دیده که پنجره‌‌های بزرگ اما تاریک داشته و احساس می‌کرده فضا -و نه هوا- چسبناک است و باید موقع راه رفتن مراقب باشد که به دری، دیواری، چیزی، نچسبد چون احساس می کرده اگر بچسبد آن‌جا ماندگار می‌شود. 

 

خلاصه نعنا با کابوس‌هایش عالمی دارد؛ گاهی کمی فانتزی و گاهی هم کاملا جدی! حتی کابوس‌هایی را به‌خاطر می‌آورد که در کودکی نمی‌دانسته کابوس است اما به تدریج هرچه بزرگتر شده دیگر فهمیده‌است که این موجودات حقیقی نیستند و فقط در کابوس‌ها به سراغ آدم می‌آیند. برای همین هر وقت حسابی توی مخمصه می‌افتد به خودش می‌گوید که: «دیگر بس کن و بیدار شو؛ داری کابوس می‌بینی!»  

 

اما امروز اتفاق عجیبی برای نعنا افتاد. صبح که از خواب بیدار شد تمام جانوران کابوس‌‌هایش هم با او بیدار شده بودند و در کنار هم توی کوچه‌های باریک و چسبناک شهر زندگی می‌کردند. نعنا با خودش فکر کرد شاید توی یکی دیگر از لایه‌های خواب گیر افتاده و موضوع زیاد جدی نیست. بنابراین دوباره به یاد جمله جادویی‌اش افتاد: «دیگر بس کن و بیدار شو؛ داری کابوس می‌بینی!»...  

 

جمله، اثرش را از دست داده بود!

 

 

سوء استفاده از تریبون:

                      رومئو کجایی؟ 

 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
پیانیست شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

خدا مرگم دهاد.
منم دوست دارم فیل بغل کنم.
ممنون به خاطر گفتن تفاوت غولها و دیوها...
آخر ترسناکی داشت.

بعله! گفتم که غول و دیو را با هم اشتباه نگیرید!

قرتشت شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ http://ghortosht.blogfa.com

۱- کارهای روزانه در کابوسهای سبانه بی اثر نیست.اینقدر این بیچاره ها را با چسب سوسک و مارمولک گیر نندازینو
۲- شام را سبک میل کنید شب راحت و بدون کابوس بخوابید

۱- یعنی شما این‌روزها توی خیابان‌های شهر کابوس نمی‌بینید؟
۲- شام سبک را قول نمی‌دهم!

لی شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:08 ب.ظ http://leee.us

تا به حال شده تو بیداری تصاویری تو ذهنتون بیاد که مدت هاست توی خواب هم نمی بینید اما ترس به وقوع پیوستنش توی بیداری هم عذابتون بده ؟
واسه من شده

تا دلتان بخواهد!
البته می‌دانم که همیشه کابوس‌ها تصورشان ترسناک‌تر از وقتی‌است که عینی می‌شوند.

پیانیست شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

امروز این هفتمین بار است که وبلاگت رو باز کرده م . از حسابم کم کن. این نعنا خانوم یه بار هم تو خیابون عقرب دیده بود. حالش خوبه؟

آمار بازدید که هیچ، شما برای یک پست دوتا کامنت هم گذاشتید. باید برای بابای بچه‌ها توضیح بدهم که آمار وبلاگم هیچ مشکلی ندارد.

زیاد خوشحال نیست.

پیانیست یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

در مورد سیر شعودی من در نوشتن شکواییه هم بگم: مسخره گر سخت کیفر میشود. گفته باشم.


مثل اینکه منظورم را خوب نرساندم! منظورم این بود که توی این سبک، داری خیلی خوب می‌نویسی!

پیانیست یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

ای بابا
سیر صعودی.

رومئو یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:22 ب.ظ

امروز بعد از مدت ها احساس خوبی بهم دست داد .... که چه خوبه آدم ۱ جولیت دست به قلم، خوب داشته باشه که از تریبونش سراغ آدم رو بگیره ....
میبینم که آمار بازدید ات هم همینطور داره زیاد میشه درضمن میتونی پز بدی از بلاد کفر هم بازدید کننده دارم
بابا ۱ قرار چت یا تلفن بذار پوکیدم....اینجوری نمیشه حرف زد ...

ای ول! پس همین نزدیکیایی.
حتما! به اوستا گفتم؛ قراره یه روز بیاد اینجا -یعنی مکان اقتدار ما- تا باهم بیاییم خدمتتون.
اونو که قبلا پزشو دادم.

پیانیست یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

ببین بازم مسخره م کردی. نگی نفهمید ها
ــــــــــــــ
آیکون گل چی شد؟


مثل اینکه باید حرفم رو پس بگیرم!
گفتم. گفت چشم! اما یک چیزی رو فهمیدم. این چشم از اون چشم‌هایی نبود که یعنی همین فردا درست می‌کنم.

نازنین چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.nazanin1000.blogfa.com

زبان جالبیه تمثیل.
و چقدر خوب از ش استفاده می کنید.

افسوس که این مزرعه را آب گرفته
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته.

ممنونم نازنین جان.
افسوس!

پیانیست دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

میبینم که کولر رو بغل کردی. یخ میزنیا...

از کجا فهمیدی؟

پیانیست دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

نعنا خانوم بیدار شو داری کابوس میبینی. زمستون شده. پاشو از بلورهای برف تو حیاط عکس بگیر.

احسان ن چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ق.ظ http://radioehsan.blogsky.com

سلام
گاهی فکر می‌کنم، کابوس‌ها واقعیت‌هایی هستند ک تنها جرئت داریم در خواب ببینیم‌شان!



شاید؛ نمی‌دانم!

پیانیست چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

وای نرگس جونی نمیدونی چه بلایی سرم اومد. مردم و زنده شدم. رو آدرسی که برام گذاشته بودی کلیک کردم دیدم میگه وبلاگی با این آدرس موجود نمیباشد. فکر کردم وبلاگت رو حذف کردی داشتم میمردم. مثل این که یه لحظه بلاگ اسکای قاتی کرد. خدا تو رو دوباره به من داد. مثل تولده این لحظه. ممنونم که هستی.

من با این‌همه محبت چکار کنم؟

پیانیست چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

هیچی کیف کن.

نازنین چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:28 ب.ظ http://www.nazanin1000.blogfa.com

سلاااااام.
با این موهای طلایی خورشید که کشتند مارا چه می کنید؟همچنان افشان میشوند روی سر و صورتمان.جریمه هم میگیرند.

آخ گفتید!

آزاده و آتیلا چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:31 ب.ظ http://www.atila1387.blogsky.com

خاله نرگس من و آتیلا هم تا دلت بخواد کابوس میبینیم.البته نوبتی. یه شب من یه شب آتیلا و جالب اینکه من از کابوسهای اتیلا بیشتر از مال خودم میترسم!

وای خدایا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد