داستان کابوسهای نعنا از آنجا شروع شد که...
راستش را بخواهید نعنا اصلا به خاطر نمیآورَد که داستان کابوسهایش دقیقا از کجا شروع شد. و درعوض تا دلتان بخواهد میداند که چهجور جانوران و خرابهها و بیغولههایی را در کابوسهایش دیده است. و از چه خطرات و ماجراهایی با جملهء «دیگر بس کن و بیدار شو؛ داری کابوس میبینی!» جان سالم بهدر برده است.
معمولا غولها و دیوها شخصیتهای اصلی کابوسهایش هستند. و اگر تصور کردهاید که دیو و غول هر دو یکی هستند سخت در اشتباهید. آنطور که از خود نعنا شنیدهام غولها موجودات باهیبتی هستند که اندام درشتِ احمقانهای دارند. مو و ریش بلندشان به سرخی آتش است. و قربانیهای بینوایشان را به صف میکنند و به نوبت و دانهدانه، بالا میاندازند. اگر کمی بخواهم دقیقتر بگویم یک چیزی شبیه انسانهای اولیه با آن ریش و موی بلند و بالاتنه قوز کردهشان. البته در سایزی تقریبا اینقدری؛ (الان در فضای خالی بین دو دستم یک فیل جا میشود!)
اما دیوها کمی متمدنترند. با اینکه توی کابوس از ترس زبانت لال شده و ریشهء موهای بدنت مثل دومینو به دنبال هم تغییر جهت می دهند، اما متوجه میشوی که بدن ورزیدهای دارد. بازوهای برجسته و عضلات چندقلوی شکم و ماهیچههای برآمدهء پاهایش، گواه این حرف است. و بیننده را وادار میکند که بگوید: «بابا! بادی بیلدینگ!» از دیگر مشخصاتش این است که کلهء بیمو و گوشهای نوک تیز دارد. و چون متمدن و امروزی است حلقهء بزرگی در نرمه یکی از گوشهایش، تابمیخورد. دیگر نمیگویم کدام گوشاش. چون بعدش باید بگویم: «خدا مرگام دهاد.»
از دیگر جانورانی که نعنا در کابوسهایش میبیند میشود مادهشیرهای فضول، میمونهای دُمدراز و موذی، سوسکهای غول پیکر، مارمولکهای زبان سرخ و گاهی حتی جانوران ترکیبی وحشتناکتر از اینها هم را مثال زد. اما از اینها بدتر، فضاهای ترسناک کابوسهای نعنا هستند. خود نعنا هم دقیقا نمیداند چطور باید این فضاها را توضیح دهد. اما یکبار گفت که کوچهء باریکی را دیده که پنجرههای بزرگ اما تاریک داشته و احساس میکرده فضا -و نه هوا- چسبناک است و باید موقع راه رفتن مراقب باشد که به دری، دیواری، چیزی، نچسبد چون احساس می کرده اگر بچسبد آنجا ماندگار میشود.
خلاصه نعنا با کابوسهایش عالمی دارد؛ گاهی کمی فانتزی و گاهی هم کاملا جدی! حتی کابوسهایی را بهخاطر میآورد که در کودکی نمیدانسته کابوس است اما به تدریج هرچه بزرگتر شده دیگر فهمیدهاست که این موجودات حقیقی نیستند و فقط در کابوسها به سراغ آدم میآیند. برای همین هر وقت حسابی توی مخمصه میافتد به خودش میگوید که: «دیگر بس کن و بیدار شو؛ داری کابوس میبینی!»
اما امروز اتفاق عجیبی برای نعنا افتاد. صبح که از خواب بیدار شد تمام جانوران کابوسهایش هم با او بیدار شده بودند و در کنار هم توی کوچههای باریک و چسبناک شهر زندگی میکردند. نعنا با خودش فکر کرد شاید توی یکی دیگر از لایههای خواب گیر افتاده و موضوع زیاد جدی نیست. بنابراین دوباره به یاد جمله جادوییاش افتاد: «دیگر بس کن و بیدار شو؛ داری کابوس میبینی!»...
جمله، اثرش را از دست داده بود!
سوء استفاده از تریبون:
رومئو کجایی؟
خدا مرگم دهاد.

منم دوست دارم فیل بغل کنم.
ممنون به خاطر گفتن تفاوت غولها و دیوها...
آخر ترسناکی داشت.
بعله! گفتم که غول و دیو را با هم اشتباه نگیرید!
۱- کارهای روزانه در کابوسهای سبانه بی اثر نیست.اینقدر این بیچاره ها را با چسب سوسک و مارمولک گیر نندازینو
۲- شام را سبک میل کنید شب راحت و بدون کابوس بخوابید
۱- یعنی شما اینروزها توی خیابانهای شهر کابوس نمیبینید؟
۲- شام سبک را قول نمیدهم!
تا به حال شده تو بیداری تصاویری تو ذهنتون بیاد که مدت هاست توی خواب هم نمی بینید اما ترس به وقوع پیوستنش توی بیداری هم عذابتون بده ؟
واسه من شده
تا دلتان بخواهد!
البته میدانم که همیشه کابوسها تصورشان ترسناکتر از وقتیاست که عینی میشوند.
امروز این هفتمین بار است که وبلاگت رو باز کرده م . از حسابم کم کن. این نعنا خانوم یه بار هم تو خیابون عقرب دیده بود.
حالش خوبه؟
آمار بازدید که هیچ، شما برای یک پست دوتا کامنت هم گذاشتید. باید برای بابای بچهها توضیح بدهم که آمار وبلاگم هیچ مشکلی ندارد.
زیاد خوشحال نیست.
در مورد سیر شعودی من در نوشتن شکواییه هم بگم: مسخره گر سخت کیفر میشود. گفته باشم.
مثل اینکه منظورم را خوب نرساندم! منظورم این بود که توی این سبک، داری خیلی خوب مینویسی!
ای بابا
سیر صعودی.
میبینم که آمار بازدید ات هم همینطور داره زیاد میشه درضمن میتونی پز بدی از بلاد کفر هم بازدید کننده دارم
بابا ۱ قرار چت یا تلفن بذار پوکیدم.
ای ول! پس همین نزدیکیایی.
حتما! به اوستا گفتم؛ قراره یه روز بیاد اینجا -یعنی مکان اقتدار ما- تا باهم بیاییم خدمتتون.
اونو که قبلا پزشو دادم.
ببین بازم مسخره م کردی. نگی نفهمید ها


ــــــــــــــ
آیکون گل چی شد؟
مثل اینکه باید حرفم رو پس بگیرم!
گفتم. گفت چشم!
زبان جالبیه تمثیل.
و چقدر خوب از ش استفاده می کنید.
افسوس که این مزرعه را آب گرفته
دهقان مصیبت زده را خواب گرفته.
ممنونم نازنین جان.
افسوس!
میبینم که کولر رو بغل کردی. یخ میزنیا...
از کجا فهمیدی؟
نعنا خانوم بیدار شو داری کابوس میبینی. زمستون شده. پاشو از بلورهای برف تو حیاط عکس بگیر.
سلام
گاهی فکر میکنم، کابوسها واقعیتهایی هستند ک تنها جرئت داریم در خواب ببینیمشان!
شاید؛ نمیدانم!
وای نرگس جونی نمیدونی چه بلایی سرم اومد. مردم و زنده شدم. رو آدرسی که برام گذاشته بودی کلیک کردم دیدم میگه وبلاگی با این آدرس موجود نمیباشد. فکر کردم وبلاگت رو حذف کردی داشتم میمردم. مثل این که یه لحظه بلاگ اسکای قاتی کرد. خدا تو رو دوباره به من داد. مثل تولده این لحظه. ممنونم که هستی.
من با اینهمه محبت چکار کنم؟
هیچی کیف کن.
سلاااااام.
با این موهای طلایی خورشید که کشتند مارا چه می کنید؟همچنان افشان میشوند روی سر و صورتمان.جریمه هم میگیرند.
آخ گفتید!
خاله نرگس من و آتیلا هم تا دلت بخواد کابوس میبینیم.البته نوبتی. یه شب من یه شب آتیلا و جالب اینکه من از کابوسهای اتیلا بیشتر از مال خودم میترسم!
وای خدایا!